و اما بقیه اش:

صبح روز جمعه از بیمارستان مرخص شدیم.عمو آرش هم بود.فیلم میگرفت و سر به سر مامانم میذاشت.بابام جوری رانندگی میکرد که انگار گرونترین و با ارزش ترین جواهر دنیا تو ماشینشه.مامانم سفت بغلم کرده بود.

اولین بار یکشنبه یعنی تو ۳ روزه گیم خندیدم.تو خواب خیلی میخندم.بیشتر از بیداری.اون وقت عین فرشته ها میشم.

گردنم نسبت به نی نی های دیگه سفت تره.زردی هم نگرفتم .عکس هامو سعی میکنم به زودی بزارم تو همین صفحه.

تا بعد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد